برای شش ماهه...

غریبانه ترین مرتبه تدفین...

 

غزلم باز نپرسید: "چرا غمگین است؟"

و نپرسید" چرا قافیه ام خونین است؟"

شیرخوار است، گرفته است، پدر بر سر دست

مصرع از غُصه این قِصه سرش پایین است!

ضجّه زد اصغرش آنقدر که لشکر کر شد!-

-      تا رجز خواند عمر:"کل سپاهت اینست؟"

گفت: - سیراب کنید و به منش باز آرید-

آه، این شاه، هنوزم به شرف خوشبین است

گفت: - من هیچ،... به این طفل ولی رحم کنید-

بی گناه است ولو لشکرتان بی دین است

غزلی نغز ز آزادگی آمد به زبان

آه، این نقضِ غرض، تیرِ خلاص از کین است

«نازک آرای تن ساق گلی» نشکفته

با سپیدی چه کند؟، حرمله نازک بین است!

از غم آب؟، نه ارباب، که از شرم رُباب

مثلِ یخ آب شدن، بر جگرت تسکین است

پشت خیمه، نوک خنجر، تن اصغر، دل خاک

این غریبانه ترین مرتبه تدفین است

غنچه می چیند و از سرو کمر می شکند

چه کسی گفته که این چرخ فلک گلچین است؟!

مامور نان و برده آب ...

کو باهنرها کو رجایی ها بهشتی ها؟

این روزها که سخت در خوابند خیلی ها
در سوی دیگر کشک می سابند خیلی ها
در جای دیگر عده ای تنها نظر دارند
بدجور هم بد، روی اعصابند خیلی ها
انگار دنیا را نمی بینند و عقبی را
در جاهلیت مثل اعرابند خیلی ها
یکسوی عالم خون مظلومان حلال است و
این سو کماکان گیر احزابند خیلی ها
در انقلابی که اساسش عشق شد تنها
مامور نان و  برده آبند خیلی ها!
*****
کو باهنرها کو رجایی ها بهشتی ها؟
افسوس در این فصل کمیابند خیلی ها

این خط، این نشان...

سلام بر دوستان و دشمنان عزیزم

این خیلی اُمین مطلب یا در اصطلاح پستی است که خطاب به بعضی های محترم میگذارم و برادرانه و شاعرانه و همه جورانه برداشت شخصی و حاصل تفکراتم را خدمتشان پیشهاد می انتقادم!!...

این آخری کمی عمودی تر است پُتکش،! که شاید هم کمانه اش بر کمر خودم بخورد! لاکن با توجه به اینکه "آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند"، پیش بینی خویش را در رابطه بعضی تدابیر نه چندان امیدوارانه اهل کلید، در موضوع گفتگو و مذاکره در دو حالت خلاصه می دارم به شرح ذیل:

1-     یا جام زهری دوباره بایست نوشید که بنده عمرا بنوشم...

2-    یا هیچی نمی شود که قابل گفتن باشد و صرفا وقتی از ملت تلف می شود...

این یک مطلب.

دومی که سخت برآشفته ما را، مسئله تفاسیر به رای بعضی آقایان در مورد مسایل تاریخی، آن هم مسئله مهمی چون عاشوراست...

عرض کنم اصلا با هر بنی بشری در هر رابطه ای میخواهید مذاکره کنید، بکنید. با هرکس صلح می کنید بکنید، با هر کس دوستید باشید و با هرکس معامله می کنید بکنید، ولی خواهش می کنم وارد مسئله کرب و بلا و شعارهایش نشوید که ظلمی است نابخشودنی...

بنده به عنوان شخصیتی حقیقی هرچند کوچک و بی پشتوانه مالی و انسانی به سهم خودم و با قلم خودم، تمام قد جلوی اینگونه تحریف ها خواهم ایستاد و زبان در کام نخواهم گرفت، لذا عزیزان که بنده برایشان احترام هم قائل هستم، پایشان را از کفش اباعبدالله الحسین(ع) بیرون بکشند لطفا...

والسلام

ساقی تاریخ!، طعم باده ات تکراری است

 

قرن ها ناپختگی پشت سخنرانی توست

جبهه جبهه ترس در عمق رجزخوانی توست

"گفتگو" از کی همان "هیهات من الذله " شد؟!

سر بریدی از حسین(ع) انگار قربانی توست

اندکی آرام ای "استاد تفسیر به رای"!

کربلا بالاتر از فهم مسلمانی توست

همچو اعرابی، به ترکستان غربی میروی

ننگ ذلت تا ابد بر روی پیشانی توست

باز هم با گرگ ها قصد ترحم کرده ای

گله کفتار ها خرسند چوپانی توست

ریش و قیچی دستت امّا باز،"این خط این نشان"

آخر این جوجه بازی ها،  پشیمانی توست

بارها دورت زدند و رفت، ما هم منتظر

تا کدامین دور دیگر، دورِ پایانی توست

****

ساقی تاریخ!، طعم باده ات تکراری است

جام زهری در شراب تلخ روحانی  توست!

 

مجتبی نادری طاهری

غریبانه ترین مرتبه تدفین...

چه کسی گفته که این چرخ فلک گلچین است؟!
 
غزلم باز نپرسید: "چرا غمگین است؟"
و نپرسید"چرا قافیه ام "خونین" است؟"
شیرخوار است، گرفته است، پدر بر سر دست
مصرع از غُصه این قِصه سرش پایین است!
ضجّه زد اصغرش آنقدر که لشکر کر شد!-
-      تا رجز خواند عمر:"کل سپاهت اینست؟"
گفت: -سیراب کنید و به منش باز آرید-
آه، این ماه، کماکان به زمین خوشبین است!
گفت: - من هیچ،... به این طفل ولی رحم کنید-
بی گناه است ولو لشکرتان بی دین است
غزلی نغز ز آزادگی آمد به زبان
آه، این نقضِ غرض، تیرِ خلاص از کین است
«نازک آرای تن ساق گلی» نشکفته
با سپیدی چه کند؟، حرمله نازک بین است!
از غم آب؟، نه ارباب، که از شرم رُباب
مثلِ یخ آب شدن، بر جگرت تسکین است
پشت خیمه، نوک خنجر، تن اصغر، دل خاک
این غریبانه ترین مرتبه تدفین است...
مربع
غنچه می چیند و از سرو کمر می شکند
چه کسی گفته که این چرخ فلک گلچین است؟!

مجتبی نادری طاهری

به سید خراسانی ...

سلام
از دوستان تقاضامندم در صورت امکان در ختم یاسین برای سلامتی مقام معظم رهبری شریک گردند...


کسوف تو را لحظه ای بر نمی تابم ای مهر تابان

بمیرم نبینم که بر ماهِ پیشانیت، چین بیفتد
الهی که این عاشقِ تو به جایت به بالین بیفتد
سرِ خُمِّ می باز بادا سلامت، مبادا که ساقی
نفس های چون باده اش از سرِ لعل نوشین بیفتد
غریبیم یارا! تو دیگر نلرزان دل تنگ ما را
که در فصل هجران دلم یاد آن درد دیرین بیفتد
به کوری چشم حسودان ایران و اسلام برخیز
محال است با بودنت دور دست شیاطین بیفتد
الا سیّد ماه روی خراسانی ما!،... غضب کن
که از هیبتت هرچه سفیانی از  تخت پایین بیفتد
کسوف تو را لحظه ای بر نمی تابم ای مهر تابان
خدایا مبادا ز تاریخ، این برگ زرین بیفتد
الا یوسف عشق! تا باز بویت به کنعان نپیچد
محال است از روی لب هایمان ختم یاسین بیفتد

مجتبی نادری طاهری

من زائر هر روز آه دوریت هستم ...

ای مهربان مهمان نوازی کن ...

ای مهربان مهمان نمی خواهی؟ صدایم کن
راهی راهی روشن و بی انتهایم کن
گیرم هوای آه هایم در هوا گیر است
اصلا گمان کن من هم آهویم رهایم کن
پستم وگر مستم وگر مس کیمیاگر باش
من را به خود یا مبتلا کن یا طلایم کن
من حج نمی خواهم اگرچه در غنا غرقم
گر کعبه ام صحن تو خواهد شد گدایم کن
ارزان خادم ها طوافت را نمی خواهم
کنج ضریحت را فقط غار حرایم کن
یکریز بنشینم کنار تو به درد و دل
یا من مریضت می شوم یا تو رضایم کن
گلدسته هایت یابن موسی خود ید بیضاست
بشکاف نیل آسمان را جا به جایم کن
شاه غریبان غربت این بنده را دریاب
دریا به اوج ژرف عشقت آشنایم کن
من زایر هر روز آه دوریت هستم
ای مهربان مهمان نوازی کن صدایم کن

مجتبی نادی طاهری

جهنم ارض موعود.......اسراییل خواهد شد...

آه از این همه ظلم ناتمامی که به مردم مظلوم فلسطین می شود و کسی هم نیست که دم برآرد و غوغایی کند... جگرم چونان سوخته است که نای سرودن هم نیست به والله و دلم می خواهد کاری بکنم لیکن وابستگی های دنیایی پابستم کرده اند....

 

همین رمی جمرها...

همین رمی جمرها عاقبت سجیل خواهد شد

دوباره مبدا تاریخ عام الفیل خواهد شد

زمستان کوچ  خواهد کرد از این باغ بی برگی

بهاری تازه سالی تازه تر تحویل خواهد شد

دوباره شاخه ی زیتون نوید صلح خواهد داد

بساط توطعه در این جهان تعطیل خواهد شد

هنوزم سیلی از امید گرد کشتی نوح است

چه طوفان ها که مابین فرات و نیل خواهد شد

" نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ "

به زودی آیه ی مستضعفین تاویل خواهد شد

به پا خواهد شد آخر جشن نور مهدی موعود

جهنم ارض موعود...، اسراییل خواهد شد ...

 

مجتبی نادری طاهری

زیتون نارس...

دیگر ستم بس است...

زین ظلم ناتمام، کام زمین گَس است

هفتاد ساله شد، دیگر ستم بس است

گیرم که قبله نیست دیگر،... حَرَم که هست

اینجا که جبهه نیست، بیت المقدس است

تخم علف که ریخت، در دشت لاله ها

از نسل هرزه هاست، یا خار یا خس است

گیرم که چیده اند، مشتی رسیده را

این بوستان پر از، زیتون نارس است

تاریک و روشن است، گاهی غروب هم

اینجا ولی سحر، تعبیر عسعس است

باید به یک طلوع، ایمان بیاوریم

هرچند مدتی است، اینجا هوا پس است

هرگز از این دیار، ما دل نمی کنیم

وقتی که یار ما، در کنج محبس است

ظالم ستیزی است، ایران رَویّه اش

همسنگریم با، هرکس که بی کس است

ای انتفاضه ها!، ما را تکان دهید

در حق قبله ها، دیگر ستم بس است

 

مجتبی نادری طاهری

توو قاموس قُقنوس ها...


دل به دریا زدن...
تقدیم به شهدای پرواز 655 ایران که توسط ناو پلید آمریکایی منهدم شد...


مَگه میــــشه یادِش بِره،.... مادری
که دُردونشو،..... تیرِ صیّادها
به آتیش کشید و کمون شد، قَدِش
توو اون، چلّه یِ تیرِ بیدادها
 
مگه میــــشه یادش بِره،.... کودکی
که دَردِ یتیمیــش همراهشه
هنوز، اون بلیــطـایِ نیم سوخته
اگه بُغضشو نشکنه،.... آهِشه
 
توو قاموس قُقنوس ها،.... سوختن
یه جور جشنِ میلادِ ناباوره
واسه جــاودانی شدن توو دِلا
یه وقتایی اکسیر،....خاکستره
 
یه وقتایی از دل به دریا زدن
شاید جاده ی آسمون باز شه
خدارو هزار مرتبه،... شُکر از:
سقوطی که در اصل،.... پرواز شه
 
دویست و نَوَدتّا پَرِ سوخته
رویِ دوشِ پروانه یِ زخمیه
بِذار اسمشم رو زبونم نیاد
همه خوب میدونیم مقصّر کیه!
 
بگو مرگ بر  اون حقوقِ بشر
که گفت این همه بی گناه و بکش
به اون ناودارِ پلیدی که گفت:
مسافِر....هایِ بین راه و بکش
 
توو قاموس قُقنوس ها،.... سوختن
یه جور جشنِ میلادِ ناباوره
واسه جــاودانی شدن توو دِلا
یه وقتایی اکسیر،....خاکستره
 
یه وقتایی از دل به دریا زدن
شاید جاده ی آسمون باز شه
خدارو هزار مرتبه،... شُکر از:
سقوطی که در اصل،.... پرواز شه
 
مگه میـــشه از خونشون بگذریم؟!
گُلایی رو که،... زود  پَرپَر شدن
واسـه اوّلِ راهِ پرواز ما
اونا راهیِ فصلِ آخر شدن
 
کُدِ خطِّ پروازمون،... تا ابد
اگه شیشصد و پنجاه و پنج شه
اگه عشقِ ما پایداری کُنه
میشه کلِّ این رَنج ها،.... گَنج شه
 
توو قاموس قُقنوس ها،.... سوختن
یه جور جشنِ میلادِ ناباوره
واسه جــاودانی شدن توو دِلا
یه وقتایی اکسیر،....خاکستره
 
یه وقتایی از دل به دریا زدن
شاید جاده ی آسمون باز شه
خدارو هزار مرتبه،... شُکر از:
سقوطی که در اصل،.... پرواز شه

مجتبی نادری طاهری

تو یک نهال کوچک نورسته ای هنوز

سلام و تبریک
عقیده بنده حقیر اینست که توقع زیادی از این انقلاب نوپا ناعادلانه است!، سی و اندی سال آنقدر نیست که عده ای از آن انتظار کن فیکون شدن همه چیز را داشته باشند...
ما تازه اول راهیم و همه باید برای رشد نهال انقلاب اسلامی که انتخاب خودمان بوده است تلاش کنیم... جهادی تلاش کنیم..

باقیست تا درخت تناور شوی وطن
 
تو یک نهال کوچک نورسته ای هنوز
آنقدرها به بار که ننشسته ای هنوز
از دست سیل و باد خزان گذشته هیچ
از دست آفت تن خود خسته ای هنوز
حق نیست انتظار ثمر از شکوفه هات
اصلا همین بس است که نشکسته ای هنوز
هرچند کم به پای تو جان جوان نریخت
اما به خون و خاک تو وابسته ای هنوز
از شر شرق و غرب به خورشید تکیه کن
با آسمان عشق تو پیوسته ای هنوز
دستت دراز سوی زمین و زمان مباد
از این جهان بی بته وارسته ای هنوز
عشق است هسته ای که تو را آفریده لیک
باور نمی کنند تو را هسته ای هنوز
ایران من به بیش و کمت ایستاده ایم
وقتی به پیشرفت کمر بسته ای هنوز
باقیست تا درخت تناور شوی وطن
تو یک نهال کوچک نورسته ای هنوز

مجتبی نادری طاهری

 

مبادا که بی وصل این درد دیرینه درمان بگیرد...

هوالاول و والاخر
درود بر همه دوستان عزیزتر از جانم
امدم که از تبریک بهار به دوستانم جا نمانم....
برای سال جدید درد رابرای شما و خویش  آرزومندم!... درد هجرانتان انشاالله پایان مگیرد مگر با وصل یار...
دعایی می کنم آمین بگویند عزیزان اگر مایلند:
بارالها
این درد را، درد شیرین دوری از موعودمان را، از ما مگیر، مگر آنکه با فرجش، شیرینی وصف ناشدنی وصل را بچشانیمان.... انشاالله
دعای شادی و سلامتی و سعادت و تبریک عید نوروز باستانی را از بنده حقیر پذیرا باشید...


مبادا که بی وصل این درد دیرینه پایان بگیرد


رود یار از یاد اگر درد دوریش درمان بگیرد
روا نیست پس هرچه سر هست، یکباره سامان بگیرد
مگو بی وفاییست خوارِ گل و جور یاران که هرگز
جفا نیست گر گربه ای بچه اش را به دندان بگیرد
بسوز از تب و تاب، تا راه یابی به درگاه دلسوز
که مادر، سر طفلِ تبدار خود را به دامان بگیرد
حرام است  بی غرش باد بر آسمان بغض کردن
محال است بی سیلی رعد بر ابر باران بگیرد
مقرّب ترین است آن کس که جام بلا بیشتر داشت
همین شد که شد بوته ی عشق در کربلا جان بگیرد
عزیز است زجری که از داغ هجران یوسف کشیدیم
مبادا که بی وصل این درد دیرینه پایان بگیرد

مجتبی نادری طاهری

ای شیر یال آبی...

ایران سرت سلامت...

این جان و این تن من باشد وطن به نامت
خونم حلال خاکت ایران سرت سلامت
آرام آریایی ای شیر یال آبی
تندیس سربلندی ای سرو راست قامت
خورشید سجده کردست هر روز پیش پایت
تعظیم می کند ماه هر شب به احترامت
ای زخم خورده از جهل در عهد ترکمنچای
هرگز نمی شود زرد تاریخ ناتمامت
مرز همیشه بیدار در خاورمیانه
اسلام می رساند تا هر کجا سلامت
این انقلاب تنها سی سال و اند ساله
ریشه دوانده در تو برجاست تا قیامت
گرم است پشتت ای خاک با مشت های مردم
این مردمی که هستند اسطوره شهامت
بر سینه ستبر مردان تو نوشته
جانم فدای ایران عشق است استقامت
*****
این جان و این تن من باشد وطن به نامت
خونم حلال خاکت ایران سرت سلامت

مجتبی نادری طاهری

سرمشق روح الله(ه)...

از سینه ها گر لشکری از آه برخیزد

o    تقدیم به امام خمینی(ره) و بیداری همیشگی که در جهان به پا داشت...

 

کافیست یک آدم فقط لله برخیزد

تنها برای مدتی کوتاه برخیزد

مثل کبوترها که طوقی بود ناجیشان

کافیست از جا باوری آگاه برخیزد

باد موافق با سبک بالی که توام شد

این می شود کم کم که کوه از کاه بر خیزد

طوفان به پا خواهد شد و صد کاخ خواهد ریخت

از سینه ها گر لشکری از آه برخیزد

گر گرم پشت رهبری با مشت مردم بود

دلگرم خواهد شد علیه شاه برخیزد

مردی مسیر روشنی ترسیم کرد و رفت

کز انعکاسش می شود صد ماه برخیزد

این ماه ها در امتداد راه خورشیدند

تا یوسف گمگشته ای از چاه برخیزد

هیچ احتیاجی هم به فانوس و علامت نیست

وقتی که چون خورشید نور از راه برخیزد

در قلب ها روحی دمید و انقلابی شد

تا عالم از سر مشق روح الله برخیزد

مجتبی نادری طاهری

یک "این" که در مقایسه با "آن" مهمتر است!...

به نام دانای کل

دوراهی های تاریخی، عبرت آموز ترین نقاط تاریخند!،

انتخاب این سو یا آن سو، یا گزینش "این" یا "آن"، هماره موجبات رقم خوردن برهه هایی است که در اکثریتش، سویی هلاکت است و سویی سعادت.

از نگاه بنده حقیر تمام تاریخ جز در انتخاب ولایت از غیر ولایت، نبوده و نیست و نخواهد بود...

از داستان حضرت نوح(ع) بگیر تا داستان حضرت مریم(س) تا داستان امیرالمومنین(ع) داستان کربلا و ...، قصه قصه ی انتخاب بوده و ولایتمداری،

این ماحصل تمام مطالعات و دانسته ها و تفکرات بنده است، که بعد از این همه سال بدان رسیده ام، و آینده ام را با آن رقم خواهم زد خواه درست فهمیده باشم ، خواه غلط.

جبهه ای که من بر خواهم گزید در تمام دوراهی ها جبهه ولایت است، کاری به انتقاد یا توهین کسی هم ندارم، یادم هست یک بار از عارفی بزرگمرد سوال پرسیدم(در همین ایام فتنه 88 بود یدم می آید):

بنده در این دوراهی ها می مانم و نمی دانم کدام مسیر درست است و کدام غلط، (در ایام فتنه خیلی جاها دودل میشدم از بس تبلیغات و تاثیرات بود)، در این موارد باید چه کار کنم حضرت استاد؟؟

آن عارف بزرگ(که از گفتن نامشان معذورم) فرمودند:

شما مشکلت در این دو راهی ها نیست! شما مشکلت در واجبات و محرماتت خلاصه می شود!... فرمودند هروقت نماز و روزه و خمس و ... را در حد کمال انجام دادی و دروغ و غیبت و تهمت و حرام خوری و شهوت و تکبر و... را کنا گذاردی، راه درست خودش، خودش را به تو نشان خواهد داد و در این دو راهی ها نخواهی ماند. پس برو به خودت برس...

مهم تر است...

ایمان مهمتر است و یا نان مهمتر است؟

من فکر می کنم دل انسان مهمتر است

بسیار دیده ایم که مانند کربلا

اندیشه در مقایسه  با جان مهمتر است

برعکس، دیده ایم که گالیله باخت به

جانی که از تفکر و برهان مهمتر است

گاهی ز ساقه می شکند شاخه ی گلی

تا نشکند دلی که ز گلدان مهمتر است

باید نشست در دل مجنون و درک کرد

از جان فقط  نه، از همه جانان مهمتر است

باید غرور له بشود زیر پای عهد

گاهی که ماندنِ سر پیمان مهمتر است

وقتی که نهروان بشود صبغه حکم نیست

اینجا علی(ع) برابر قرآن مهمتر است

تاریخ هم عوض شده گاهی سر همین:

یک "این" که در مقایسه با "آن" مهمتر است


مجتبی نادری طاهری

مرد دانا می پذیرد اشتباه خویش را...

به نام خداوند بر همه چیز داناتر

بعضی وقت ها بهتر است آدم خودش کلاهش را قاضی کند و همیشه لازم نیست آدم اشتباهاتش را توجیه کند.

همه می دانیم که توبه گرگ مرگ است پس اشک تمساح برای ما که گرگ باران دیده ایم نباید به عاقبت ترحم بر پلنگ تیزدندان دچارمان کند..!

این را از قبل بنده گفته بودم ولی سروران گوششان بدهکار نبود تا گربه نره و روباه مکار با زیر همه چیز زدنشان حسابی گوشمالیشان دادند!! هرچند که از دماغ درازشان غیرواقعی بودن آنچه را که مرقوم فرموده بودند مشخص بود، ولی پینوکیو قبل از آدم شدنش کم گول نخورده بود...

این متن را با در نظر گرفتن اینکه در مثل مناقشه نیست بخوانید لطفا...

بگذریم....

غزلی تقدیم می کنم به بعضی ها که به خودشان بیایند انشاالله...

"آنچه را مرقوم فرمودید"، تنها حرف بود!!...


جای آنکه، هِی بپوشاند گناه خویش را
مرد دانا می پذیرد اشتباه خویش را
ساده می فهمد که راحت از سرش برداشتند
اندکی قاضی کند گر او کلاه خویش را
در خیال خامش از یک چاله بیرون آمده
غافل از اینکه خودش کنده است چاه خویش را
پیش ازین گفتیم: -اعرابی به ترکستان مرو-
می روی، گم می کنی، هربار راه خویش را
"آنچه را مرقوم فرمودید"،! تنها حرف بود!
چون همیشه کوه می بیننید کاه خویش را
بین جنگ و صلح راحت می دهد تن را به ننگ
دست کم گیرد اگر مردی سپاه خویش را !
"یک قدم از حق مردم پا نباید پس گذاشت"
گوش کن پند امیر خیرخواه خویش را
مربع
نیست در قاموس ما نفرین به یاران پس فقط
می کشیم از درد جهل دوست آه خویش را

مجتبی نادری طاهری